خدای عزیز!
چرا به جای اینکه بذاری مردم بمیرن و مجبور بشی که آدم های تازه ی دیگه ای بسازی،همین آدم هایی رو که وجود دارن نگه نمی داری ؟ (جین)
خدای عزیز!
به خاطر برادر کوچیکم متشکرم ولی من دعا کرده بودم که یک توله سگ داشته باشم.(جویس)
خدای عزیز !
تو چرا به تازگی هیچ حیوون جدیدی اختراع نکردی ؟!
ما هنوز هم هموون حیوونای قدیمی رو داریم.(جانی)
آقای خدای عزیز،
دلم می خواست آدم هارو یه جوری می ساختی که اینقدر زود تیکه پاره نشن.
من تا حالا سه تا جای بخیه و یک زخم دارم.(جانت)
خدای عزیز،
اگه به من یه چراغ جادو مثل مال علاءالدین بدی،من به تو هرچی که بخوای میدم.البته بجز قلکم و بازی شطرنجم.(رافائل)
خدای عزیز،
شاید هابیل و قابیل همدیگر رو نمی کشتند اگه هر کدوم یه اطاق جداگانه داشتند.برای من و برادرم که موثر بوده.(لاری)
لازم نیست نگرانم باشی.من همیشه دو طرف خیابان رو نگاه می کنم.(دین)
خدای عزیز،
شرط می بندم که برای تو خیلی سخته که به همه ی آدم ها در همه جای دنیا عشق داشته باشی.خانواده ما فقط از 4 نفر تشکیل شده و من هیچ وقت نمی تونم این کارو بکنم.(نان)
خدای عزیز!
اگه روز یکشنبه توی کلیسا رو نگاه کنی بهت کفش های نو ام رو نشون میدم.(میکی دی)
خدای عزیز،
از زمانی که راجع به تو شنیدم دیگه احساس تنهایی نمی کنم.(نورا)
ما خوندیم که توماس ادیسون روشنایی رو اختراع کرد اما توی مدرسه دینی میگن که تو این کارو کردی.پس شرط می بندم که ادیسون فکر تو رو دزدیده.(ارادتمند تو،دونا)
خدای عزیز،
من فکر نمی کردم که نارنجی و ارغوانی به هم بیاد،تا وقتی غروب خورشیدی رو که روز سه شنبه ساخته بودی دیدم.دمت گرم ! (آنجل)